مرد و گوشی

آوازی خوش، صدایی دلنواز

از گوشی موبایلش می آمد

ولی نه آهنگساز و نه خوانندش از دلش خبر نداشتند

وهمچنان آهنگی شاد میخواند

گوشی بالای سرش برد و اندوهی زیاد

وجودش رو گرفت و منکری از عقل جلویش

اندوه پیروز شد و گوشی به خیابان پرتاب شد

به زمین نرسیده بود که زنگ خورد...زرزرزرززرزر

چند لحظه بعد یک مرد که دستش دراز بود به وسط خیابان افتاد...تپپپپپپپپپ

1390/6/4

1111111111

ادامه نوشته

مردی که خدا بود

                                       مردی که خدا بود...

تا برگشت یک گلوله توی سرش خورد

وتا خواست بفهمه چی شده مرد
جلوی مردم بود،همه دیدند
ولی سکوت کرده و خیره به جسد بی جانش 
بچه ای جلو آمد و به قاتل گفت:
آقا شما خدایی؟؟!!
مرد باتفکری اندک گفت:نه چطور مگه؟؟!!
بچه گفت:"پدرم میگه خدا به آدم زندگی میده وخودشم زندگی رو از آدم میگیره
خدایی دیگه درسته...؟؟؟!!"
مرد هرکاری کرد نتونست مرد رو زنده کنه و 
بچه یقین پیدا کرد که خدابود.......
چه تلخ است خدایی جز او داشتن....
اسامه شمس(1390/9/4)

انیشتین

آلبرت اینشتین (به آلمانی: Albert Einstein) ( مارس ۱۸۷۹ - ۱۸ آوریل ۱۹۵۵) فیزیک‌دان نظری زادهٔ آلمان بود. او بیشتر به خاطر نظریه نسبیت و بویژه برای هم‌ارزی جرم و انرژی (E=mc۲) شهرت دارد. علاوه بر این، او در بسط تئوری کوانتوم و مکانیک آماری سهم عمده‌ای داشت. اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ برای خدماتش به فیزیک نظری و به خصوص به خاطر کشف قانون اثر فوتوالکتریک دریافت کرد. او به دلیل تأثیرات چشمگیرش، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیزیکدانانی شناخته می‌شود که به این جهان پا گذاشته‌اند. در فرهنگ عامه، نام «اینشتین» مترادف هوش زیاد و نابغه شده‌است.

نظریه نسبیت:



تئوري جاذبه اي که نيوتن (Newton) ارائه کرد


خيلي زود بدون تقريبآ هيچ سئوالي جدي مورد پذيرش دانشمندان قرار گرفت. تا اينکه در اويل قرن بيستم آلبرت اينشتين (Albert Einstein 1879-1955) با ارائه نظريه نسبيت خاص در سال 1905 و نظريه نسبيت عام در سال 1915 نه تنها قوانين فيزک و جاذبه عمومي نيوتن بلکه پايه هاي فيزيک عصر خود را لرزاند.

هر چند قبل از او ماکس پلانک (Max Planck) با ارائه نظريه کوانتم (Quantum) تا حد زيادي فيزيک نيوتني را زير سئوال برده بود اما اينشتين با انتشار مقاله هاي خود راجع به تئوري نسبيت رسما" ثابت کرد که فيزيک نيوتن در حالت هاي بسيار خاص پاسخگوي پديده هاي فيزيکي مي باشد.

وي بعد ها با فعاليت هايي که در سالهاي 1920 تا 1925 انجام داد بعنوان يکي از پايه گذاران اصلي مکانيک کوانتم نيز شناخته شد.

آلبرت اينشتين طي سالهاي 1930 الي 1955 به بررسي رفتار عالم هستي پرداخت و مقالاتي در اين باره منتشر کرد. او مي خواست با ترکيب تئوري نسبيت و کوانتم به تئوري جامعي براي مدل کردن جهان هستي دست پيدا کند که زندگي اين فرصت را براي تکميل کار به او نداد. اما بعد ها در سال 1933 هابل (Hubble) و هومنسون (Humanson) با تحقيقاتي که در زمينه کهکشانهاي مختلف انجام دادند بر نظريه هاي او را جع به جهان هستي صحه گذاردند.

آلبرت انيشتين دو نظريه دارد. نسبيت خاص را در سن 25 سالگي بوجود آورد و ده سال بعد توانست نسبيت عام را مطرح کند.



نظريه نسبيت خاص

نسبيت خاص يکي از نظرياتي است که انيشتين مطرح کرده و شامل سه پديده در سرعت ‌هاي بالا است .

* انقباض لورنتزي که کاهش طول جسم در مسير حرکت است

* اتساع زمان که کند شدن زمان است

* افزايش جرم .



نسبيت خاص بطور خلاصه تنها نظريه ايست که در سرعتهاي بالا ( در شرايطي که سرعت در خلال حرکت تغيير نکند--سرعت ثابت ( ميتوان به اعداد و محاسباتش اعتماد کرد. جهان ما جوريست که در سرعتهاي بالا از قوانين عجيبي پيروي مي کند که در زندگي ما قابل ديدن نيستند. مثلا وقتي جسمي با سرعت نزديک سرعت نور حرکت کند زمان براي او بسيار کند مي گذرد. و همچنين ابعاد اين جسم کوچک تر ميشود. جرم جسمي که با سرعت بسيار زياد حرکت مي کند ديگر ثابت نيست بلکه ازدياد پيدا مي کند. اگر جسمي با سرعت نور حرکت کند، زمان برايش متوقف مي شود، طولش به صفر ميرسد و جرمش بينهايت ميشود.



حتي زمان هم نسبي مي باشد!

از نتايج جالب تئوري نسبيت خاص مي توان به بيان ارتباط ميان زمان و و فضا (فاصله) و اينکه تمام موجوديت ها در دنيا با يکديگر مرتبط بوده و بر يکديگر اثر مي گذارند، اشاره کرد. نيوتن معتقد بود که زمان ثابت است و در تمام نقاط به يک صورت عمل مي کند. اما اينشتين نشان داد که اينگونه نيست.

مثال جالبي که معمولا" در اين باره بيان مي شود آن است که دو برادر دوقلو را در نظر بگيريد. يکي روي زمين مي ماند و ديگري با يک فضا پيما با سرعت نزديک به نور به سمت فضا حرکت مي کند. پس از آنکه برادر روي زمين 100 سال از عمرش بگذرد، برادري که در فضا پيما مي باشد فقط يکسال از عمرش گذشته است!


نظريه نسبيت عام

انيشتين در نوامبر سال 1915يک سري سخنراني‌هايي در آکادمي علوم پروس ايراد کرد که در آن نظريه جديد گرانش، موسوم به نسبيت عام را مطرح کرد. او در آخرين سخنراني اي که ايراد کرد معادله‌اي را مطرح کرد که جانشين قانون جاذبه نيوتون شد، معادله ميدان انيشتين. اين نظريه قائل به اين است که نه تنها کساني که يا يک سرعت ثابت در حرکتند، بلکه تمامي ناظران يکسان و هم ارز هستند. در نسبيت عام، گرانش ديگر نيرو محسوب نمي‌شود (مانند قانون جاذبه نيوتون)، بلکه آن نتيجه خميدگي مکان- زمان است .

به خاطر جنگ، مقالاتي که انيشتين در مورد نسبيت عام چاپ کرده بود، در خارج از آلمان در دسترس نبود. خبر نظريه جديد انيشتين توسط فيزيک دانهاي هلندي هنريک آنتون لورنتز و پل اهرنفست و همکار آنها ويليام دو سيتر که مدير رصد خانه ليدن بود، به منجمان انگليسي زبان در انگليس و آمريکا رسانده شد. در انگليس، آرتور استنلي ادينگتون که دبير انجمن نجوم سلطنتي از دو سيتر خواست تا يک سري مفالاتي به زبان انگليسي به نفع منجمان بنويسد. نظريه جديد او را مجذوب خود ساخته بود و از اين رو يکي از مدافعان و مبلغان اصلي نسبيت شد. . اغلب منجمان هندسي سازي گرانش توسط انيشتين را نمي‌پسنديدند و معتقد بودند پيش بيني‌هاي او در مورد خميدگي نور و به قرمزي گرايي گرانشي درست از آب در نخواهد آمد. در سال 1917، منجمان رصد خانه ويلسون در کاليفرنياي جنوبي نتايج تحليل طيف نور را که در ظاهر نشان مي‌داد که در پرتو خورشيد به قرمزي گرايي گرانشي وجود ندارد، منتشر کردند. . در سال 1918، منجمان رصد خانه ليک در شمال کاليفرنيا تصاويري از خورشيدگرفتگي که در ايالات متحده قابل رويت بود گرفتند.پس از پايان جنگ، آنها نتايج بررسي‌هاي خود را اعلام کردند و مدعي شدند که پيش بيني نسبيت عام انيشتين در خصوص خميدگي نور اشتباه بوده‌است. با اين حال آنها به خاطر خطاهاي احتمالي فراوان، هيچگاه اقدام به چاپ نتايجي که به دست آورده بودند نکردند .

آرتور استنلي ادينگتون، طي سفرهايي که درماه مي ‌سال، 1919در زماني که خورشيد گرفتگي در بريتانيا رخ داد، به سوبرال سيارا برزيل و جزيره پرينسيپ در ساحل غربي آفريقا داشت، اندازه گيري خميدگي گرانشي عدسي نور ستاره را به هنگام عبور از نزديکي خورشيد تحت نظارت داشت و در نهايت به اين نتيجه رسيد که محل قرار گرفتن ستاره از خورشيد دورتر است. اين حالت عدسي گرايي گرانشي ناميده مي‌شود و وضعيت ستاره‌هاي مشاهده شده دو برابر حالتي بود که فزيک نيوتني پيش بيني اش را مي‌کرد. معهذا، اين حالت با پيش بيني هم ارزي ميداني انيشتين (هم ارزي ميداني) نسبيت عام همخوان بود. ادينگتون اعلام کرد که نتايج به دست آمده پيش بيني انيشتين را تاييد مي‌کند و مجله تايمز در هفتم نوامبر آن سال با اتنخاب تيتر زير تاييد شدن پيش بيني انيشتين را گزارش کرد: ""انقلابي در علم، نظريه‌اي جديد در مورد جهان، ايده‌هاي نيوتن اعتبار خود را از دست مي‌دهد."" ماکس بورن، برنده جايزه نوبل از نسبيت عام به عنوان ‹‹ بزرگ‌ترين دستاورد و شاهکار تفکر بشري در مورد طبيعت›› بر شمرد و پل ديراک نيز که يکي از برندگان جايزه نوبل است، از آن به عنوان ‹‹ بزرگ ‌ترين اکتشاف علمي آن زمان›› ياد کرد. اين اظهار نظرها و تبليغات متعاقب از آن، باعث شهرت و معروفيت انيشتين شد.او در سطح جهاني معروف شد که موفقيت استثنايي و خاصي براي يک دانشمند محسوب مي‌شود.

با اين حال هنوز هم بسياري از دانشمندان به دلايل مختلفي که شامل دلايل علمي (مخالفت با تفسير انيشتين از آزمايش ‌هاي انجام شده، اعتقاد به اتر و يا ضرورت وجود ملاک مطلق) و دلايل رواني- اجتماعي (محافظه کاري، يهود ستيزي) مي‌شد، نظريات انيشتين را نمي‌پذيرفتند. به نظر انيشتين، اغلب مخالفتهايي که با نظريه او مي‌شد، از جانب آزمايش باوراني بود که درک ناچيزي از نظريه مطرح شده داشتند .

شهرتي که انيشتين بعد از چاپ مقاله 1919دست آورده بود، باعث شد بسياري از دانشمندان نسبت به ابراز نفرت و انزجار کنند و نفرت و انزجار برخي از آنها حتي تا دهه 30نيز ادامه يافت. مباحث زيادي در مورد ابراز انزجار نسبت به شهرت و معروفيت انيشتين وجود دارد، بويژه در ميان آن دسته: از فيزيک ‌دانان آلماني که بعد‌ها جنبش ضد انيشتيني ‹‹دويچه فيزيک›› را در مقدمه Klaus Hentschel ؛ يعني ‹‹ فيزيک و سوسيالسم اجتماعي›› به راه انداختند.

انيشتين در 30مارس سال 1921، يعني همان سالي که برنده جايزه نوبل شد، براي ايراد سخنراني در مورد نظريه جديد نسيبت به نيويورک رفت. اگرچه امروزه انيشتين به خاطر فعاليتهايش د رمورد نسبيت شهرت يافته، اما جايزه نوبل به خاطر کارهاي او در مورد اثر فوتوالکتريک به او اعطا شد؛ چرا که در مورد نسبيت عام در آن زمان هنوز اختلاف نظر وجود داشت. هيات نوبل با خود به اين نتيجه رسيند که اشاره به آن نظريه انيشتين در نوبل که اختلاف نظر و مخالفت در مورد آن کمتر است، بيشتر مورد قبول جامعه علمي واقع خواهد شد.



نظريه نسبيت عام به زبان ساده

نسبيت عام براي حرکتهايي ساخته شده که در خلال حرکت سرعت تغيير مي کند يا باصطلاح حرکت شتابدار دارند. شتاب گرانش زمين g که همان عدد 9.81m/sاست نيز يک نوع شتاب است. پس نسبيت عام با شتابها کار دارد نه با حرکت. نظريه ايست راجع به اجرام ي که شتاب ثقل دارند. کلا هرجا در عالم، جرمي در فضا ي خالي باشد حتما يک شتاب جاذبه در اطراف خود دارد که مقدار عددي آن وابسته به جرم آن جسم مي باشد. پس در اطراف هر جسمي شتابي وجود دارد. نسبيت عام با اين شتابها سر و کار دارد و بيان مي کند که هر جسمي که از سطح يک سياره دور شود زمان براي او کند تر ميشود. يعني مثلا، اگر دوربيني روي ساعت من بگذارند و از عقربه هاي ساعتم فيلم زنده بگيرند و روي ساعت آدمي که دارد بالا ميرود و از سياره ي زمين جدا ميشود هم دوربيني بگذارند و هردو فيلم را کنار هم روي يک صفحه ي تلويزيوني پخش کنند، ملاحظه خواهيم کرد که ساعت من تند تر کار مي کند. نسبيت عام نتايج بسيار عجيب و قابل اثبات در آزمايشگاهي دارد. مثلا نوري که به اطراف ستاره اي سنگين ميرسد کمي بسمت آن ستاره خم ميشود. سياهچاله ها(سياهچاله ها: اگر يه ستاره چند برابر خورشيد باشد و همه سوختش را بسوزاند، از انجا كه يك نيروي جاذبه قوي دارد لذا جرم خودش در خودش فشرده ميشود و يك حفره سياه رنگ مثل يه قيف درست ميكند كه نيروي جاذبه فوق العاده زيادي دارد طوري كه حتي نور هم نميتواند از آن فرار كند) هم بر اساس همين خاصيت است که کار مي کنند. جرم انها بقدري زياد و حجمشان بقدري کم است که نور وقتي از کنار آنها مي گذرد به داخل آنها مي افتد و هرگز بيرون نمي آيد.

همه ما براي يک‌بار هم که شده گذرمان به ساعت‌فروشي افتاده است و ساعتهاي بزرگ و کوچک را ديده ايم که روي ساعت ده و ده دقيقه قرار دارند. ولي هيچگاه از خودمان نپرسيده ايم چرا؟ آلبرت انيشتين در نظريه نسبيت خاص با حرکت شتابدار و يا با گرانش کاري نداشت. اولين موضوعات را در نظريه نسبيت عام خود که در 1915 انتشار يافت مورد بحث قرار داد.نظريه نسبيت عام ديد گرانشي را بکلي تغيير داد و در اين نظريه جديد نيرو ي گرانش را مانند خاصيتي از فضا در نظر گرفت نه مانند نيرو يي بين اجرام ، يعني برخلاف آنچه که اسحاق نيوتن گفته بود !در نظريه او فضا در مجاورت ماده کمي انحنا پيدا مي‌کرد. در نتيجه حضور ماده اجرام ، مسير يا به اصطلاح کمترين مقاومت را در ميان منحنيها اختيار مي‌کردند. با اين که فکر آلبرت انيشتين عجيب به نظر مي‌رسيد مي‌توانست چيزي را جواب دهد که قانون ثقل نيوتن از جواب دادن آن عاجز مي ماند.سياره اورانوس در سال 1781 ميلادي کشف شده بود و مدارش به دور خورشيد اندکي ناجور به نظر مي‌رسيد و يا به عبارتي کج بود !

نيم قرن مطالعه اين موضوع را خدشه ناپذير کرده بود.بنابر قوانين اسحاق نيوتن مي بايست جاذبه اي برآن وارد شود. يعني بايد سياره اي بزرگ در آن طرف اورانوس وجود داشته باشد تا از طرف آن نيرو يي بر اورانوس وارد شود.در سال 1846 ميلادي اختر شناس آلماني دوربين نجومي خودش را متوجه نقطه اي کرد که « لووريه» گفته بود و بي هيچ ترديد سياره جديدي را در آنجا ديد که از آن پس نپتون نام گرفت.نزديک ترين نقطه مدار سياره عطارد به خورشيد در هر دور حرکت ساليانه سياره تغيير ميکرد و هيچ گاه دوبار پشت سر هم اين تغيير در يک نقطه خاص اتفاق نمي‌افتاد.اختر شناسان بيشتر اين بي نظمي ها را به حساب اختلال ناشي از کشش سياره هاي مجاور عطارد مي دانستند !مقدار اين انحراف برابر 43 ثانيه قوس بود. اين حرکت در سال 1845 به وسيله لووريه کشف شد بالاخره با ارائه نظريه نسبيت عام جواب فراهم شد اين فرضيه با اتکايي که بر هندسه نااقليدسي داشت نشان داد که حضيض هر جسم دوران کننده حرکتي دارد علاوه برآنچه اسحاق نيوتن گفته بود.وقتي که فرمولهاي آلبرت انيشتين را در مورد سياره عطارد به کار بردند، ديدند که با تغيير مکان حضيض اين سياره سازگاري کامل دارد. سياره هايي که فاصله شان از خورشيد بيشتر از فاصله تير تا آن است تغيير مکان حضيضي دارند که به طور تصاعدي کوچک مي شوند.اثر بخش‌تر از اينها دو پديده تازه بود که فقط نظريه آلبرت انيشتين آن‌را پيشگويي کرده بود. نخست آنکه آلبرت انيشتين معتقد بود که ميدان گرانشي شديد موجب کند شدن ارتعاش اتمها مي شود و گواه بر اين کند شدن تغيير جاي خطوط طيف است به طرف رنگ سرخ! يعني اينکه اگر ستاره اي بسيار داغ باشد و به طوري که محاسبه مي کنيم بگوييم که نور آن بايد آبي درخشان باشد در عمل سرخ رنگ به نظر مي‌رسد کجا برويم تا اين مقدار قواي گرانشي و حرارت ي بالا را داشته باشيم، پاسخ مربوط به کوتوله هاي سفيد است.دانشمندان به بررسي طيف کوتوله هاي سفيد پرداختند و در حقيقت تغيير مکان پيش بيني شده را با چشم ديدند! اسم اين را تغيير مکان آلبرت انيشتيني گذاشتند. آلبرت انيشتين مي گفت که ميدان گرانشي شعاع هاي نور را منحرف مي‌کند چگونه ممکن بود اين مطلب را امتحان کرد.اگر ستاره اي در آسمان آن سوي خورشيد درست در امتداد سطح آن واقع باشد و در زمان کسوف خورشيد قابل رؤيت باشد اگر وضع آنها را با زماني که فرض کنيم خورشيدي در کار نباشد مقايسه کنيم خم شدن نور آنها مسلم است. درست مثل موقعي که انگشت دستتان را جلوي چشمتان در فاصله 8 سانتيمتري قرار دهيد و يکبار فقط با چشم چپ و بار ديگر فقط با چشم راست به آن نگاه کنيد به نظر مي رسد که انگشت دستتان در مقابل زمينه پشت آن تغيير جا مي‌دهد ولي واقعاً انگشت شما که جابجا نشده است!

دانشمندان در موقع کسوف در جزيره پرنسيپ پرتغال واقع در آفريقاي غربي ديدند که نور ستاره ها به جاي آنکه به خط راست حرکت کنند در مجاورت خورشيد و در اثر نيرو ي گرانشي آن خم مي شوند و به صورت منحني در مي آيند. يعني ما وضع ستاره ها را کمي بالاتر از محل واقعيش مي‌بينيم.ماهيت تمام پيروزيهاي نظريه نسبيت عام آلبرت انيشتين نجومي بود ولي دانشمندان حسرت مي کشيدند که اي کاش راهي براي امتحان آن در آزمايشگاه داشتند.ـ نظريه آلبرت انيشتين به ماده به صورت بسته متراکمي از انرژي نگاه مي کرد به همين خاطر مي گفت که اين دو به هم تبديل پذيرند يعني ماده به انرژي و انرژي به ماده تبديل مي شود. E = mc²دانشمندان به ناگاه جواب بسياري از سؤالها را يافتند. پديده راديواکتيو ي به راحتي توسط اين معادله توجيه شد. کم کم دانشمندان متوجه شدند که هر ذره مادي يک پادماده مساوي خود دارد و در اينجا بود که ماده و انرژي غير قابل تفکيک شدند.تا اينکه آلبرت انيشتين طي نامه اي به رئيس جمهور آمريکا نوشت که مي توان ماده را به انرژي تبديل کنيم و يک بمب اتمي درست کنيم و آمريکا دستور تأسيس سازمان عظيمي را داد تا به بمب اتمي دست پيدا کند. براي شکافت هسته اتم اورانيوم 235 انتخاب شد. اورانيوم عنصري است که در پوسته زمين بسيار زياد است. تقريباً 2 گرم در هر تن سنگ! يعني از طلا چهارصد مرتبه فراوانتر است اما خيلي پراکنده.در سال 1945 مقدار کافي براي ساخت بمب جمـع شـده بود و ايـن کار يعني ساختن بمب در آزمايشگاهــي در « لوس آلاموس » به سرپرستي فيزيکدان آمريکايي «رابرت اوپنهايمر» صورت گرفت. آزمودن چنين وسيله اي در مقياس کوچک ناممکن بود. بمب يا بايد بالاي اندازه بحراني باشد يا اصلاً نباشد و در نتيجه اولين بمب براي آزمايش منفجر شد. در ساعت 5/5 صبح روز 16 ژوئيه 1945 برابر با 25 تيرماه 1324 و نيرو ي انفجاري برابر 20 هزار تنT.N.T آزاد کرده دو بمب ديگر هم تهيه شد. يکي بمب اورانيوم بنام پسرک با سه متر و 60 سانتيمتر طول و به وزن 5/4 تن و ديگري مرد چاق که پلوتونيم هم داشت. اولي روي هيروشيما و دومي روي ناکازاکي در ژاپن انداخته شد. صبح روز 16 اوت 1945 در ساعت 10 و ده دقيقه صبح شهر هيروشيما با يک انفجار اتمي به خاک و خون کشيده شد. با بمباران هيروشيما جهان ناگهان به خود آمد، 160000 کشته در يک روز وجدان خفته فيزيکدان ها بيدارر شد! « اوپنهايمر» مسئول پروژه بمب و ديگران از شدت عذاب وجدان لب به اعتراض گشودند و به زندان افتادند. آلبرت انيشتين اعلام کرد که اگر روزي بخواهم دوباره به دنيا بيايم دوست دارم يک لوله‌کش بشوم نه يک دانشمند!



برخي نتايج حاصل از نسبيت

اينشتين با نظريه نسبيت خاص خود نشان داد که سه قانون فيزيک نيوتن تنها در شرايط خاصي آنهم بصورت تقريبي صحت دارند و هنگامي که سرعت اجسام زياد شده و با سرعت نور قابل مقايسه شوند به هيچ وجه نمي توان قوانين نيوتن را در مورد اجسام حتي با تقريب بالا بکار برد. همچنين نظريه نسبيت عام او نشان داد که باز نظريه نيوتن راجع به قانون جاذبه عمومي دقيق نمي باشد و در ميدان هاي جاذبه بسيار قوي فرمول نيوتن جاي بحث دارد.

مطالعه حرکت عطارد (Mercury) به دور خورشيد از دير باز مورد علاقه ستاره شناسان و فيزيک دانان بوده است. مشکل اينجا بوجود آمد که مشاهده شد صفحه اي که عطارد در آن به دور خوشيد مي چرخد خود داراي حرکت مي باشد. اين حرکت در شکل بوضوح نشان داده شده است.

اندازه گيري ها نشان داد که اين حرکت در هر يکصد سال معادل 43 ثانيه (در اينجا منظور از ثانيه واحد اندازه گيري کمان مي باشد که معادل 1/3600 درجه است) مي باشد. با وجود آنکه اين مقدار حرکت براي هر سال بسيار کم مي باشد اما قانون جاذبه عمومي نيوتن از توجيه آن عاجز است.

نيوتن معتقد بود که نور در يک مسير مستقيم حرکت مي کند اما اينشتين نشان داد که اگر جسمي داراي يک ميدان جاذبه بزرگ باشد و نور از کنار آن عبور کند دچار انحراف از مسير مستقيم خود مي شود.

ديگر مواردي که از قانون نسبيت عام مي توان نتيجه گرفت آن که نور ستارگاني که داراي ميدانهاي مغناطيسي قوي ميباشند در راه رسيدن به زمين تغيير طول موج مي دهند. اين اثر که به Red Shift مشهور است، باعث مي شود طول موج نور اين ستاره ها بزرگتر شود. اين مسئله که باز با قوانين نيوتن قابل تحليل نمي باشد توسط معادلات تئوري نسبيت عام بسادگي مدل مي شود.



آيا زمين در يک چاله فضا-زمان واقع شده است؟



تصور يك تصويرگر از فضا-زمان خميده در اطراف زمين

زمان و فضا –بر طبق نظريه نسبيت انيشتين –به يكديگر بافته شده اند و ساختار تار و پودي چهاربعدي به نام فضا-زمان را به وجود آورده اند.جرم قابل توجه زمين ، اين ساختار را به شكل يك گودي در مي آورد.مانند شخص سنگيني كه وسط يك تشك بادي نشسته باشد (هر چند که چنين خميدگيهاي فضا-زمان را اغلب در محيط اطراف اجرام بسيار پر جرم تر و فشرده تري مانند سياهچاله ها، ستاره هاي نوتروني، و کوتوله هاي سفيد سراغ داريم اما اگر با دقت کافي محيط اطراف اجرام بسيار کم جرم تري مانند زمين را نيز بررسي کنيم خميدگي فضا-زمان ناشي از جرم زمين را مي توانيم بيابيم).

بر طبق نظريه نسبيت عام انيشتين ، حركت اجسام در ساختار تار و پودي فضا-زمان صورت مي گيرد. يعني جسم در حال حركت تابع شكل فضا-زماني است كه در آن واقع شده است. بر اساس اين نظريه، گرانش باعث تغيير شكل ساختار فضا-زمان مي شود و در نتيجه حركت جسم نيز بر اثر ميدان گرانشي تغيير مي كند. مي توان گفت كه به زبان انيشتين گرانش در اصل حركت اجسام در مسير خميدگي ساختار فضا-زمان در اطراف جسم پرجرم است. يعني وقتي زمين ر مداري به دور خورشيد در گردش است از ديد نسبيتي به دليل انحناي فضا-زمان اطراف خورشيد در اين مسير هدايت مي شود.

اگر زمين ثابت بود، ضرورتي براي انجام اين كاوش نبود، ولي از آنجا كه زمين به دور خود حركت دوراني دارد ، اين خميدگي نيز بايد همراه با زمين بچرخد.زمين با پيچ و تاب دادن ساختار فضا-زمان به دور خود به آرامي آن را به صورت يك ساختار چرخشي ? بعدي در مي آورد.اين همان چيزي است كه ماهواره گرانش کاو يا GP-B براي آزمايش آن به فضا فرستاده شده است.

اين آزمايش براساس فكر بسيار ساده اي انجام مي شود: يك ژيروسكوپ (گردش نما) در حال چرخش در مداري در نزديكي زمين قرار مي دهند ، در حالي كه محور چرخش آن به سمت يك ستاره بسيار دور -در نقش يك مرجع ثابت و بدون حركت- نشانه رفته است. بدون وجود نيروهاي خارجي، محور ژيروسكوپ بايد تا ابد به سمت همان ستاره ثابت بماند.ولي چون فضا-زمان در نزديكي زمين خميده است، جهت محور ژيروسكوپ به مرور زمان تغيير مي كند.با اندازه گيري بسيار دقيق تغييرات جهت محور ژيروسكوپ نسبت به ستاره، مي توان ميزان خميدگي فضا-زمان را در نزديكي زمين اندازه گرفت.



اما در عمل اين آزمايش بسيار دشوار است :

? ژيروسكوپي كه در GP-B كار گذاشته شده اند، كامل ترين كره هايي هستند كه تا به حال به دست بشر ساخته شده اند.اين كره ها كه هر کدام به اندازه يک توپ پينگ پونگ اند (به قطر حدود ? سانتي متر)، از جنس سيليكون و كوارتز هستند. هيچ گاه اختلاف آنها با يك كره كامل بيش از ?? لايه اتمي نيست. اگر ژيروسكوپ ها كاملا كروي نبودند، محور چرخش آنها حتي بدون اثرات نسبيتي ‌، حركت مي كرد.

بر طبق محاسبات فضا-زمان انحنا پيدا كرده در نزديكي زمين باعث مي شود تا محور ژيروسكوپ در طول يك سال به اندازه ي 0.041ثانيه قوس جابه جا شود. يك ثانيه قوس 3600/1 يك درجه است. براي اندازه گيري دقيق اين زاويه، GP-B به دقت سنجش فوق العاده 0.0005ثانيه قوس نياز دارد.اين عمل مانند آن است كه بخواهيم قطر يك ورق كاغذ را از فاصله ي 150کيلومتري اندازه بگيريم.

محققان GP-B فناوري هاي كاملا جديدي را براي اين اندازه گيري اختراع كرده اند. آنان ماهواره گرانش کاو را کاملا “بدون لرزش” ساخته اند تا در هنگام حركت ماهواره در لايه هاي بالايي جو به ژيروسكوپ ها لرزشي وارد نشود. آنها دريافتند كه چگونه از نفوذ ميدان مغناطيسي زمين به داخل فضاپيما جلوگيري كنند و همچنين دستگاهي را براي اندازه گيري چرخش ژيروسكوپ ، بدون تماس با آن، اختراع كردند.

فرانسيس اوريت ، استاد فيزيك دانشگاه استنفورد و محقق اصلي پروژه GP-B مي گويد: “در جريان انجام آزمايش هيچ حادثه غافلگير كننده اي اتفاق نيفتاده است.” اكنون كه مرحله جمع آوري اطلاعات پايان يافته است ، او مي گويد : “دانشمندان GP-B با اشتياق و علاقه بيشتري به كار خود ادامه مي دهند و كار سخت پيش روي خود را ناديده نمي گيرند.”

در مرحله بعدي آنها بايد اطلاعات گرفته شده را به طور دقيق و كامل بررسي كنند.اوريت توضيح مي دهد كه دانشمندان GP-B اين كار را در سه مرحله انجام مي دهند: در مرحله اول آنان اطلاعات را به صورت روز به روز بررسي مي كنند تا بي نظمي هاي موجود در آنها را بيابند. سپس اطلاعات را به صورت ماه به ماه در مي آورند و در نهايت آنها را به صورت يك مجموعه كامل به دست آمده در طول يك سال، تحليل مي كنند. بدين ترتيب دانشمندان ايرادات موجود در اطلاعات را ، كه از طريق يك روش تجزيه و تحليل ساده نمي توان پيدا كرد، مي يابند.
نهايتا دانشمندان از سراسر دنيا نتايج را به دقت بررسي مي كنند.اوريت مي گويد: “بدين طريق به سخت ترين منتقدان، اجازه شركت در اين پروژه داده مي شود.” اگر GP-B بتواند به طور دقيق چاله فضا-زماني را كه انتظار مي رود مشخص كند، بدين معني است كه بر اساس باور عمومي فيزيکدانان نظريه انيشتين حقيقت داشته است ولي اگر اين گونه نشود، چه اتفاقي رخ خواهد داد؟ شايد ايرادي در نظريه نسبيت عام انيشتين يافته شود. اختلاف كوچكي كه ظهور انقلابي بزرگ را در فيزيك عصر جديد اعلام خواهد كرد.

منبع:www.asemannews.com

عذرخواهی

سلام دوستان میبخشید یه مدت زیادی نبودم درگیر کلاسهای دانشگاه بودم ولی ایشالا دیگه زود به زود اپ میکنیم و به دوستانم سر میزنیم

میخواستم امروز درمورد چرا باید به تاریختوجه بشه

برای هر انسانی لازمه که از گذشته خودش بدونه و واقعا بدونه از کجا اومده به کجامیره.

اگه یه نفری رو در نظر بگیریم که واقعا اخلاقش به فساد کشیده شده درحالی که اجدادش ادمای بسیار خوبی بودند واز یه ملت بافرهنگه اگه یه نفری باشه که بتونه بهش بفهمونه ریشه اش کجاست مطمئن باشیداصلا به اینکارا کشیده نمیشه چون تنها دلیلی که به فسادو دزدی و رفتارهای ضد اجتماعی میپردازه اینه که احساس پوچی میکنه و میخواد با اینکارا خودشو نشون بده ولی اگه بدون نه تنها احساس پوچی نمیکنه بلکه با این پشتوانه فرهنگی کهداره تازه خیلی راحت تر میتونه راه بیافته و خوب بشه و حتی به یه ادم بسیار درستی از نظر اجتماعی(نه دینی)بشه بهمین دلیل خیلی ناچیز واقعا ادم اگه از گذشته و فرهنگ خودش بدونه هیچ وقت خیلی از کارارو نمیکنه چون در شان خودش نمیبینه حتی تو ادمای فاسدهم خودش طبقات فساد دارند مثلا یارو فقط دزدی میکنه یا مثلا یکی دیگه علاوه بر دزدی بی ناموسی هم میکنه و همینجور بد و بدتر میشن تنها دلیلش اینه که یارو دزده تو شان شخصیت خودش نمیدونه که بی ناموسی بکنه چون به نظرش شخصیتش خیلی بالاتر از اینه هرچه یه ادم خودش رو پوچ تر بدونه بیشتر به انحراف اجتماعی کشیده میشه اگه توصیه منو گوش میکنید همین الان برید ببینید ببینید که از کجا اومدید و ببینید واقعا الان تو اون اندازه ای هستید که باید باشید من خودم شخصا به نظرم خیلی پاین تر از پیشینه فرهنگیم و دارم سعی خودمو میکنم

خوشحالم که تا اخر خواندید خداحافظ

فرق حکومت دینی و تاثیر دین بر حکومت و فرد حاکم چیست؟

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه دوست دارم این مطلب رو بخونید و نظرتون رو بدید

فرق حکومت دینی و تاثیر دین بر حکومت و فرد حاکم چیست؟

 

وقتی صحبت از دین میشود همه فکرشان به سوی خدا و پیامبرانش میرود قبل از همه چیز معنی معنوی دین رو به دیدگاه خودم توضیح میدم به نظر من :

۱-دین چیزی است برای زندگی شخصی تک تک افراد نه همه با هم.

۲-دین چیزی است برای حکومت بر روح انسان ودلیل بوجود امدن ادیان و خدایان ابزاری برای بهتر در دست گرفتن زمام روح اجتماع بوده.

۳-دین معنی دقیقی ندارد بلکه هزاران تعبیر دارد پس هرکسی به نوبه خود تعبیری از دین میکند

حال معنی حکومت از دیدگاه من:

۱-حکومت ساخته دست افراد سلطه جو است تا به وسیله ان به منافع خود برسند.

۲-دردنیا هیچ حکومتی برای ملت خدمت نکرده و نخواهد کرد چون ریشه تاسیس حکومت رسیدن به یک سری مزایا و برتری یک طبقه از جامعه بر طبقه دیگر.

۳-حتی اگر الان شمایی که مانند من ادعای صلح و خدمت و...میکنیم تا به حکومت برسیم فورا منافع شخصی و لذایذ و..خئدمان را با قدرت حکومتمان به دست میاوریم و ملتم گورباباشون...!!

حالابه بحثمون برگردیم نمونه ای از تاثیرمستقیم دین به وسیله تاثیر گذاشتنش بر روی حاکم میتوان به داریوش خودمان اشاره کرد داریوش به وسیله زرتشت وتعالیمش تفکر صلح و دوستی و برابری و برادری در ذهنش نقش بست و بدین وسیله دین در نحوه حکومتش تاثیر بسیار مستقیمی گذاشت که این بهترین نوع تاثیر دین بر حکومت هست و چون داریوش از حکومت دینی استفاده نکرد هیچ وقت نتوانست احکام دین زرتشت را بر ملتش و ملتهای زیر حکومتش تحمیل کندتا جایی که حتی اجازه تبلیغ ادیان دیگر در قلمرویش را داد هرچند باز داریوش هم منافع شخصی ولذایذ شخصیش در حکومت داریش دخیل شد..

در طرف دیگر حکومت دینی را داریم که نمونه اش را زیاد دیدیم حکومت دینی به معنای این است که از مقدسات و احکام دینی بطور مستقیم و تحمیلی برای حکمرانی استفاده شود.نمونه ی این نوع حکومت داری را در دوران جنگهای صلیبی میتوان دید که مسیحیان با استفاده از مسیحیت و مقدساتشان روح خداپرستی را در مردم برانگیختندتا به وسیله ان به اهداف خود برسند وبرتخت حکومت بنشینند وقتی از این زمان به جلوتر بیایم وزود گذر هم بیایم به زمان حال میرسیم بهترین مثال که کاملا قابل لمس باشه واسمون همین حکومت جمهوری اسلامی ایران خودمون رو داریم که در دوران انقلاب با استفاده از محبوبیت علمای دینی و دینداری بالای مردم امدند تا کم کم شاه را از اریکه سلطنت بردارن و خود بر اریکه بشینند نه مردم!!!!درحالی که قرار بود مردم و ملت بنشیند!!!!

بعدازانقلاب یک بار دیگر از حربه دین و مقدسات ملت ایران امدند توسط حضرت امام خمینی با اعلام جهاد و اینکه هرکس کشته شود شهید هست چندصدهزار نفر را به کشتن دادند(این کار نتیجش خوب بود!!!)بعد ان تا به این طرف تر بیایم کم کم مردم عادی را از صحنه سیاست دورمیبینیم و بجاش یک سری آیت الله بر سر حکومت  امدند وبجای مردم، برای مردم تصمیم گرفتند..!!و امدن با دین حکومت میکنند نه با عدالت یک مسیحی نمیتونه ازادانه دین خودراپیش ببره و احکام اسلامی که ازشون سواستفاده شده رو به همه تحمیل میکنند..تا بخوان کاری رو بکنند از فتوا استفاده میکنند برای راحتی سکس خودشون از صیغه استفاده میکنندولی برای راحتی مردم هیچ فتوایی داده نمیشود

امیدوارم که طرفداران حکومت دینی از دستم دلخورنباشند بهرحال نقدی بود که امیدوارم ازبنده حقیر قبول کنند و کلا نظر شخصی خودم بود قربون هرچی کمونیست و مسیحی و اخوند و کافر و ...ولی فقط با وجدان هاشون

مرسی از خواندن مطلب...

شهر احمقان

شهر احمقان:
آیا در این آسمان پرواز توانی کرد؟!

آسمان نیز با ما بیگانه است و ما را در خود جای نمی دهد.

آسمان را هیچ دریا را چه گویی؟ می توانی

شنا کنی؟!آن مرد احمق را نگاه کن نمک در آب می ریزد؟!

و مردی احمق تر از او به بچه هایش می گوید:« شما بزرگ می شوید می فهمید!»این حرف را بیست(20) سال است که می گوید!

پل شهر را نگاه کن:احمقان صف کشیدند برای رسیدن به آزادی! و بیکاران در پایین پل آنها را نگاه می کنند،عاشقان منتظر بودند،وکسی که نمی توانست کاری برای آن ادمها بکند گریه سر می داد!

و مردی با دوستش چنین می گوید زمستان تابستان است برای ثروتمندان و برای فقیران همان زمستان.

و دوستش بی ربط می گوید:«احمق با پرنده حرف می زند و زیرک به پرنده نگاه می کند.

و در 100 متر آن طرف تر جسد مردی است که از گرسنگی مرده است،همه می گویند:« بدبخت از گرسنگی مرد!.»اما یک مرد پیر می گوید:«درختی که توان تحمل باد را ندارد همان بهتر که از جا کنده شود.»

و من با خود می گویم آن کس که در کوه است لذت دشت را نمی فهمد و آن کسی که در دشت است لذت کوه رانمی فهمد،پس گاهی در کوه باش گاهی در دشت و میدانم که در میان کوه و دشت خانه گزینی.

این آخرین حرف آن روز بود!...

 

مادها

با سلام امروز درباره مادها صحبت میکنیم

قبل از هرچیز بگم من به صورت داستان وار نوشتم که خواننده خسته نشه

تو تقریبا ۴۰۰۰ سال پیش توی فلات ایران و رشته کوههای زاگرس قبایلی بودند که زبان مشترک و فرهنگ مشترکی داشتند تو همسایگی این اقوام که اقوام کرد.قومی به اسم آشور بود که بسیار ظالم بودو از این اقوام که بخاطرنداشتن اتحاد زیر لیست باج دهنده و خراج دهنده آنان بودند و حتی چندین دفعه قصد گرفتن کل فلات ایران را کردند ولی کوههای زاگرس و صعب العبور بودن این کوه ها نتونستند وارد این منطقه بشند در میان این اقوام یکی از قبایل بزرگ ایران با رهبری دیااکو قصد متحد کردن قبایل کرد چون هیچ وقت این ظلم و اینکه یکی بهشون زور بگه رو قبول نمیکردند دیااکو با متحدکردن قبایل ماد و جمع کردن یک نیروی بسیار قوی هرچند تعداد کم تو تاریخ های مختلف به سرزمین آشور حمله ور شدند ولی حاکم اشور اونهارو جدی نمیگرفت و بهمین دلیل اقدام جدی علیه انان نمیکرد و مادها هم  نمیتونستند به تنهایی از پس همچین حکومت بزرگ و قدرتمندی بربیاند

بهمین خاطر با زیرکی تمام فهمیدن که قوم بابل که در جنوب آشور بودند انان هم دل خوشی از اشوریان که در عراق کنونی بودند نداشتند بهمین خاطر یک سفیر به بابل فرستادند و موضوع رو با انان در میان گذاشتند و تصمیمشان بر آن شد که با اتحاد همدیگر حکومت اشور رو از بین ببرند و قرارشان این شد که با گرفتن اشور مادها غنایم جنگی را بردارند و بابلی ها کنترل کشور بابل را بگیرند

حکومت جنوبی اشور(بابل)از جنوب حمله سختی رو به اشوریان کرد تا مادها با خالی شدن ارتش اشور از پایتخت چون برای مقابله با بابل ارتشش رو به جنوب فرستاده بود به پایتخت آشور یعنی شهر بزرگ و ثروتمند بابل حمله کردند و شهررا در اختیار گرفتند سربازان آشوری با شنیدن این خبر و شاهشان گیج شدند وندانستند به پایتخت برگردند یا بمانند و از حمله بابلیان جلوگیری کنند و به خاطر همین آشفتگی شکست خوردند و قسمتی از ارتشش گریختند

شاه بابل که با پیروزی نزد سرکرده مادها که در شهر بابل بود امد وباخوشحالی خبر پیروزی خود را به مادها داد و انان هم بر طبق قولشان شهر را غارت کردند و ثروتش را باخود به هگمتانه (همدان امروزی) اوردند یکی از زیباترین شهرهای ان زمان را ساختند بعد از مدتی شاه جدید بابل نزد هووخشتره که پادشاه مادبود امد و از دخترش که زیبایش شهره شده بود تقاضای خواستگاری برای پسرش شد هووخشتره هم موافقت کرد و فکرکنم(سارا)دقیقا اسم دختر هوخشتره یادم نیست به شهر زیبای بابل رفت بعد از چند سال ظاهرا سارا از خشکی آن منطقه به نسبت سرسبزی کردستانات(تو اطلس های جغرافیایی به مناظر کردستان که شامل کردستان ترکیه و کردستان عراق و کردستان ایران و کردستان سوریه میشود به عنوان بهشت گمشده یاد میکنند دل گرفته میشه و شاهزاده ی بابل که خیلی دوسش داشته بود دستور داد که یک باغ با هفت طبقه با آب هوای منطقه کردستان برای سارا درست کنند تا شاید خوشحال شود

بعد از این اتفاقات و گرفتن کنترل کل فلات ایران به دست مادها این حکومت هم مثل همه حکومت ها در دورانی دچار خوش گذرانی بسیاری شدند و کم کم روحیه کشورگشایی ازسرشان پرید تا اینکه از یکی از قبایل فارس(پارت) به اسم هخامنش که سالیان درازی حاکم منطقه فارس بودند یکی از شاهان جوان و پر آوازه به اسم کوروش پسر کمبوجیه اومد و حکومت ماد رو شکست داد و دو قوم بزرگ ماد و هخامنش را یکی کرد و...(در قسمت های بعدی)

کردها نوادگان مادها هستند که در چهارکشورو زندگی میکنند و دارای یک تاریخ مشترک که به تاریخ کردی تو سال ۲۷۰۶ هستیم یعنی حتی قبل از تاریخ میلادی قدمت داره و تو همه کردستانات و کردها زبانشان مشترک هست با لهجه های مختلف

زرتشت و ابراهیم دو پیامبر کرد بودند که خدا در قران اسمشان را اورده مدرک ساده برای زرتشت کتاب اوستا به زبان کردی نوشته شده که حتی در حال حاضر اقوامی در کردستان ایران و شهر مریوان ومنطقه هورامانات به زبان اوستایی حرف میزنند

اولین شعر دنیا بر اساس کتاب تاریخ هرودوت و کتب وتاریخ شناسان دنیا گاتهای(اشعار مذهبی) اوستا بوده که فکرنکنم کسی شک داشته باشه که این گاتها به زبان کردی(لهجه هورامی باستان) هست و این نشون میده کردها اولین شاعران فرهنگ ساز دنیا بودند

اگه کتاب قران کریم رو مشاهده کرده باشید نوح از خدا میخواهد که کشتی اش در پاک ترین سرزمین دنیا بندازد و مطالعات تازه ای و کشفیاتی که دانشمندان اروپایی کشف کردند ودنیا رو به لرزه در اورد کشف بقایای کشتی نوح در کوههای ارارات ترکیه بود که تراکم کردها در ترکیه به ۲۵ میلیون نفر میرسه و کشتی نوح در کوههای کردستانات کشف شد

جمعیت کردها الان در حدود ۵۰ میلیون نفر هست کردستان تا عهد صفویه یکپارچه بود و به طور رسمی هنوز تقسیم نشده بود ،در جنگهای بین صفویه و عثمانی به دو پارچه تقسیم شد ،بعد از جنگ جهانی اول با انقراض امپراطوری عثمانی به دسیسه دولت انگلیس بین کشورهای ترکیه ،ایران ،عراق ،سوریه ،لبنان و ارمنستان تقسیم شد.
ولی جالب اینجاست که با این وجود هنوز اتحادشون ازبین نرفته تا جایی که حکومت خودمختار کردستان عراق تشکیل شد

واین حکومت خودمختار کردستان عراق در حال حاضر و به گفته سازمان ملل دموکراتی ترین حکومت خاورمیانه است

 اطلاعات بیشتر هم تو پست های بعدی در اختیار خواننده قرار داده میشه مرسی از وقتی که گذاشتی منتظر نقد یا درخواستی مبنی بر اینکه اطلاعاتی در مورد قوم خود یا قبایلی دارید و میخواید بذارم تو وبلاگ تو قسمت نظرات منتظرم

تاریخ ایران زمین

سلام دوستان بعد ازمدتها اومدیم که آپ بشیم

میخوام امروز درباره تاریخخودمون یه کم صحبت کنم

قبل ازهرچیز میخوام روشن کنم به نظر من ما کی هست؟

مایعنی کردها لرها ترکها آذرها بلوچها و...که دریک سرزمینی به اسم ایران زندگی میکنیم هر یک از این اقوام روزی حاکم منطقه ایران بودند حتی بعضی از اقوام از مرزهای ایران هم فراتر رفتند ولی مشکل ما اینه که هردسته از اقوام میخواند تاریخ و فرهنگ و خاک منطقه رو مال خودشون بدونند درحالی که هرکئام نقشی دربه وجود امدن تاریخ این منطقه داشتند

من خودم که یک کردم اهل کردستان ایران که یکی از نوادگان ماد و زرتشت و...هستم مدتی این احساس را داشتم ولی دیدم ما(کردها)درسته پایه ی اصلی حکومت و تاریخ رابنیان نهادیم و درضمانی که در دنیا سه امپراتوری بزرگ مصر و آشور وبابل بود و در حالی که اشوری ها که یکی از خشن ترین(وحشی) قوم تاریخ بودند و بسیار قدرتمند بودند در همسایگی فلات ایران بودند و در این زمان بود که اجدادما به پا خواستند و بدون هیچ امکانات و ثروتی حکومت بزرگ اشور رو به نابودی کشاندند و حکم ازادی خودراصادر کردند و اولین حکومت مستقل ایران زمین را ماد ها بنیان نهادند اما با این وجود پارتها باکنارهم گذاشتن دو قوم بزرگ ومتدن پارت وماد حکومت هخامنشی روبنیان نهادندو ایران را به اوج شکوفایی خودش در فاصله ای نه چندان دور از استقلالش رساندند باذکر این مطالب خواستم بگم هر قومی به نوبه خود سهمی درتاریخ و فرهنگ ایران داشته و بی انصافی است اگرکسی خواستاراین باشد که این فرهنگ و تمدن ریشه در تاریخ فلان قوم دارد و مطعلق به فلان قوم هست من در نظردارم تا جایی که بتونم و با توجه به خواسته های شما نقش هر قوم رو در تاریخ ایران و جهان تا جایی که در توانایی من باشه در این وبلاگ بذارم امیدوارم استقبالتون خوب باشه که به منم امید قلب بده و میخوام نظراتتون رو بشنوم  با تشکر اسامه شمس مدیر وبلاگ

مرغکیم

مرغکیم پی دانه میرویم

پا برهنه کرّ وبی خانه میرویم

روزگاری مرغان خدایی داشتند

روزگاری پی خود دانه میکاشتند

روزگاری همه مرغ بودند،درحال پرواز

اگر چیزی نمیشنیدند،مدیدند باچشمان باز

امروز ولی مرغی در این میان گرگ شده

امروز ولی مرغی صاحب مرگ شده

همه مرغان ازننگش بشکستن پرهایان

همه مرغان ازننگش نمیپرستند خدایشان

می روند،همه میگویند:میرویم!

توکه نمی روی ای گرگ،ماخودمیرویم

چند سالی است مرغان دوزیست شده اند

چندسالی است آدمیان همین مرغان شده انذ

مرغانی شدیم هراسان از هرنور

برویم،میگویند تاریکی است آن دور

ما گل لاله نمی خوریم،

درخت لانه شده،

چون درخت پی خانه نمی بریم

آری ما مرغیم ولی روزی آدم میشویم

مرغیم،غکرمیکنیم وروزی حاکم میشویم

 

 

 

1387/10/17

    «اسامه شمس»

سخنی از بزرگان

وقتي كه مردم بيشتر آگاه ميشوند،كمتر به روحاني و بيشتر به معلم توجه مي كنند.

«رابرت گربن اينگر سال»

اگر قرار باشد و بايستي به طرف هر سگي كه پارس ميكند سنگ پرتاب كني،هرگز به مقصد نمي رسي.

«لارنس استرن»

عادت كنيد،عادت نكنيد.

«ناپلن بناپارت»

اگر روزي تنهاماندي هيچ كس جز خودت را مقصر ندان.

«........»

نيكي همه را مغلوب ميكند و خود مغلوب نمي شود.

«تولستوي»

توانا كار ميكند و ناتوان فقط پند ميدهد.

«برنارد شاو»

خانواده هاي خوشبخت همگي به مثل همند،اما خانواده هاي شور بخت هركئام بدبختي خاص خود را دارند.

«لئون تولستوي»

هيچ كس از ثروتي كه خدا به او داده راضي نيست،امه همه از هوشي كه خدا به آنها داده خشنودند.

«لئون تولستوي»

قناعت به كم مشكل است ولي به فراواني غير ممكن!

«ماري وان ابنر»

گاهي نگاهت را نگاه كن.

«شيوانا»

شناخت پوچ بودن زندگي نمي تواند هدف باشد بلكه سر آغازي است و بس.

«آلبر كامو»

"وجود"مرضي است كه تنها درمان آن مرگ است.

«ويل و آريل دورانت»

در شان من نیست

مردي خواست نش را طلاق دهد.دوستش علت را جويا شد.مرد هم در جواب سوال دوستش گفت:اين

زن از روز اول هميشه مي خواست مرا عوض كند.مرا وادار كرد كه سيگارم را ترك كنم،لباس بهتر بژوشم،

در سهام سرمايه گذاري كنم و حتي مرا عادت داد به موسيقي كلاسيك گوش دهم! دوستش گفت:

اينها كه اتفاق بدي نيست؟! مرد در جواب گفت:ولي حالا حس ميكنم اين زن در شان من نيست!

داستان

هنگام طلوع خورشيد،روباهي از لانه بيرون آمد و با حالتي ژر تكبر به سايه بزرگ و بلندي كه خورشيد

صبحگاهي برايش درست كرده بوذ نگاه كرد و با غرور فرياد زد:امروز شتري خواهم خورد!!

سپس به راه خود ادامه داد و تا ظهر به دنبال شتر گشت،اما چيزي نصيبش نشد.آنگاه دوباره به سايه نگا كرد و گفت:

آه! انگار،يك موش براي من كافيست!

 

برگرفته از مجله موفقیت

عارفانه

ناكشته را از آب چيست،و نا خوانده را جواب چيست؟

تلخ را چي سود،اگرش آب خوش در جوار است و

خار را چه حاصل از آنكه بوي گل در كنار است؟

«خواجه عبدالله انصاري»

اللهي روزگاري تورا مي جستم،خود را يافتم.اكنون خود را مي جويم و تورا مي يابم

الهي تا از مهر تو اثري آمئ،ديگر مهر ما بسر آمد

الهي گهي بخود نگرم گويم از من زارتر كيست؟گهي بتو نگرم گويم:از من بزرگوارتر كيست؟!

«خواجه عبدالله انصاري»

الهي با بهشت چه سازم و با حور چه بازم،مرا ديده اي ده كه از هر نظري بهشت سازم.

«خواجه عبدالله انصاري»

الهي گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوينده ي تو را با بهشت چه كار است؟

«خواجه عبدالله انصاري»

لطف زورکی

برفها را ببین انگار

کسی آن ها را به زور به پایین سوق داده است

ابرها دسته جمعی کوچ می کنند

و دیدن ابری تنها غنیمتی است

کبوتران سفید آسمان اینجا را آبی نمی بینند و

کبوترانی که آبی می بینند سیاهند

جاده ها را، به جایی غایت نیست

جاده ها را که چه گوییم دره ها را به جایی غایت نیست

اینجا همه چیز وحشت را در دل می افکند

از من گرفته تا تویی که آنجایی

از کودکی سیر تا

پیرمردی پیر

زمین سیر شده 

دنیا را چه دیدی که روزی آدمی اینجا رویید

من شرمگینم که با اینانم

چشمانمان راست نمی بیند حالا

چشمانم قابل اعتماد نیستند

و زندگی ما همچو نواری در حال تمام شدن است و

تنها به این امید نشسته ایم که ماه را هم نخرند تا

به ما نور ندهد

و من انسانی روییده هستم

 

خودم

خودم مسخره هستم

نخند

تو هم آنجا برای من مسخره ای

ای دست به گریبان و سرگردان

به کودکی می گویند :گریه

نکن

کودک می گوید:پس چه کنم؟

همه ساکت ،

بعد از دقایقی می گویند:

کودک، گریه کن

من و دوستم و پدر و مادرش

و دیگران، هر کدام در تشیع جنازه ای

هستیم

همه میمیرند ،دیگر اینجا زود و دیر نیست همه

حال می میرند،زمان چیزی است برای تو

نه برای من و دوستم

دوستی ندارم دوستم خودمم خودمی که

بعد از من زنده است

 

توووووووو

توووووووووو
این صدای من بود که در شهر
صدا زدم تو و
در خلوت شهر بود که صدایم پیچید
و به راستی شهر ما
شهری زیبا و متروکه بود
در ختانی با برگ و بدون میوه
آدم های با تن و بدون عقل
تناسباتی بس درد آور اینجا هست
اینجا ریش سفید نداریم
اینجا کودک نداریم
فقط تعدادی معدود از
ناشناخته ها
و شارژ ما تمام شده و
شارژ فروش هم مرده
و همه به دنبال آبی هستند تا
اشکی بریزند
و همه می گویند:کوریم ولی می شنوم

 

تو رو خدا

تو رو خدا به این دیوار ها رحم کنید که

شبان به یاد دیوار همسایه می خوابد

یاد روزی که دیواری کنارش با استقامت و

اعتدال کنارش قامت راست

کرده بود!!!

به دیواری که خونها روش نقاشی

بیش نبود و تنها به دوستش که

اون رو هر گز رها نکرد

به من رحم کنید منی که

هر روز غم دیوار را به چشمانم می کشم

به من رحم کنید به منی که

دیواری میدیدم که گربه روش

زندگی می کرد و هرگز به

آن موجود پلید نارو نزد

بست است دیگر دو نفر را باهم بکش

ای دیو که دیوی دیگر را بیرون رانده ای

با توام..........

عکس شهر خوشکلم

دریاچه زریوار

 در زمستان

عکس روستای دزلی

دریاچه زریوار در بهار و تابستان

کرم ها

کرم ها را دل خوشي براي آمدن به اينجا نيست انگار
براي هميشه غذايشان تأ مين است همچون که
زير خاک پر از جسد است
اينان را خيري است و آن هم رساندن روزي به
کرم ها
و من اميد دارم که جسدم را کرمي با شرف بخورد
و بعد از خوردنم به من فوش نثارم نکند
و تو اي کرم بدان که
تقصير من نيست که تلخم
من شيرين بودم و آنها مرا تلخ کردند
و من تکه زميني خواهم خريد و آنجا را از کرم هاي
با شرف پر مي کنم
و خود را به آنها مي سپارم
ولي کرم هاي احمق من رفته ام و همچو
ماري پوست انداختم
خودم کنار پروردگارم هستم شايد الان
ولي ترسم ز آن است که  کرم ها آدم شوند از
بس آدم خوردند
ولي من حالا مي خواهم که کرم شوم به اميد آنکه
من روزي انسان خواهم شد

قورباغه را بخور

بذارید در مورد قورباغه یه چیزی بهتون بگم:

قورباغه جزو سه موجود چندش آور برای خوردن هست!!

ما در زندگیمان باید قورباغه بخوریم تا به اهدافهایی والا و بالا برسیم

میدونم که الآن شاید خیلی هاتون بگید قورباغه بخوریم!؟ چنین چیزی امکان ندارد!؟

ولی باید بگم که حتما باید بخورید

خیلی از آدمهای سرشناس دنیا قورباغه خوردن تا جایی که یکس از آنها می گوید:((وقتی صبح از خواب بلند میشید یک قورباقه را زنده بخورید تادر وقت مشکل به یاد داشته باشید که کار از اون سخت تر انجام داده اید))

فکر کنم مفهوم اصلی قورباقه خوردن رو فهمیده باشید

بذارید کمی روشنترش کنم براتون:ببینید قورباغه خوردن سخت ترین کاری است که می شه کرد

در مورد صبح خوردنش هم بگم که یعنی کار مشکل رو اول از همه انجام بده تا کارهای دیگه براتون راحتر باشه و به یاد داشته باشید که از اون سخت تر انجام داده اید

یکی دیگه از بزرگان می گند:((اگر قرار باشد دو قورباغه را بخوری اول زشت تر رو بخور تا خوردن بعدی برات راحتر باشه))

در مورد انجام کار باید برنامه ریزی بکنید،اگه برای ریختن یک برنامه ی یک روزه 10 دقیقه صرف کنید در طول اون روز 100 تا 120 دقیقه صرفه جویی در وقت داشته باشید پس از همین امروز برنامه ریزی کنید.وهمین رابطه را در طول روز و ماه و سال حساب کنید.

در مورد انجام کار مشکل بگم که بهتره هر چه زودتر انجامش بدید این کار خیلی مهم است

در این رابطه یکی دیگر از بزرگان می گویند:((اگر قرار است قورباغه ای را زنده بخوری فایده نداره ساعاتی به تماشای آن بشینی فورا آنرابخور))

ادامه این مطلب در آپ های بعدی ببینید در ضمن اگر نظر بالا باشه زودتر ادامه اش رو آپ می کنم

راستی همین الآن برو کسی که قورباغه اش رو داره دور میریزه بگیر و آن را بخور

 

منبع:سخنان از کتاب قورباغه را بخور و مابقیش از خودمون

از این به بعد

از این به بعد گلها را باید دوخت

چشمها را باید بست،پاها را باید بست

دست ها را باید بست

از این به بعد نباید گوش گرفت

بل باید گوشها را گرفت

از این به بعدخانه ها آسمان کبوتران

 و گنجشکانند

از این به بعد نباید بچه دار شد

هرکی بچه دار شد،بچه اش روی دار شد

از این به بعد باید فیلمهارا گوشه ای انداخت

چون چشم بینایی نیست تا فیلمی ببیند

شعرها را باید دور ریخت

شعرها رانباید نوشت

همه داستان های دراماتیک مینویسند

داستان بچه گدا،داستان بچه ی بی پا

داستان:همه ۱۵ سال عمر می کنند

از این به بعد ز مرگ کسی هراس ندارد

 بل ز تولد در هراسند

همه از پله بالا می روند،جدا از این که

پلکانشان را به جایی امید نیست

اینان خفاشند،خورشید را به دار کشیده اند

 

 

این شعر از خود ماست خوشحال میشم بگید منظور ما از خفاش کیست؟

ببینید میاید نظر نمیدید ما رو نا امید میکنید از وبلاگ نویسی منم تا اطلاع ثانوی آپ نمی کنم تا این نظرات به بالای ۲۰ برسد

دوستون داریم ما

خدابای

مطالبی چند

الا ای رهگذر! منگر چنین بیگانه بر گورم

چه می خواهی؟چه می جویی در این کاشانه عورم

چسان گویم؟چسان گویم؟حدیث قلب رنجورم؟

از این خوابیدن در زیرسنگ و خاک وخون خوردن

نمی دانی!چه میدانی که آخر چیست منظورم

تن من لاشه ی فقر استو من زندانی زورم

کجا می خواستم مردن!؟حقیقت کرد مجبورم

گفتم ای غزال! چرا ناز می کنی ؟

هردم نوای مختلفی ساز می کنی؟!

گفتا:بدرب خانه ات ارکس نکوفت مشت

روی سکوت محض تو در باز مکنی؟!

 

 

آیا دانسته ای فرق میان تو وخون چیست ؟ خون وارد قلب میشود وبر می گردد ولی تو وارد قلبم میشوی و بر نمی گردی!

 

هولناک است از تشنگی در دریا هلاک شدن!؟چرا باید حقیقت خویش را چنان نمک آلود کردکه دیگر_ تشنگی را فرو ننشاند

در روزگار جنگی مرد صلح به جان خود می افتد

((فردریش ویلهم نیچه((

کرمکی که زیر گام هایمان پایمال می شود به خود می پیچد این عین فرزانگیست اما او دیگر بار توانی باز می جوید که خویشتن را دوباره پایمال ببیند در زبان اخلاقیون به اینکار فروتنی می گویند .

 

آنچه شما عشق می نامید دیوانگی های است کوتاه و زناشویی حماقتی است دراز پایان بخش این دیوانگی های کوتاه.

 

ای بسا رود عشق ام به بن بست فرو می ریزد.اما کدام رود سرانجام راه به دریا نمی ریزد؟

دیوانگان

آیا دیوانگان چیزی برای اثبات دیوانه نبودنشان دارند؟

 

جواب خود را در قسمت نظرات بدید ممنون می شم

 

عاشقانه های کوچولو

به خیالت فرار کرده ای از دستم ماهی کوچولو ؟
خبر نداری که مدتهاست توی تور من بالا و پایین می روی.

  • سالهاست که
    فاصله ما
    از این سو
    تا آن سوی خیابان است.

    جدایی از لحظه نرسیدن شروع شد.
    از لحظه خون بازی تو و کامیون و آسفالت خیابان.

    نابودی من بابت این است که آن روز
    تو قهر کردی و
    رفتی آن سو.

  • ما را بیابان گرد کرد رفتنت.
    برگشتنت هم سرابی بود که هر روز می دیدیم.

  • همیشه وقتی عصبانی می شوم حرفهای بی ربط و خنده دار میزنم.
    اون روز که گفتم بی شما هرگز، خیلی رفته بودی روی اعصابم. 

  • برای اینکه تابلو نشویم
    علاقه ات را نشان نده، تابلو!

  • تو
    تو که من را خوب می شناختی.
    حتی از روی صدای نفس هایم.
    اما حالا به سختی می شناسی مرا
    حتی از روی صدای نفس هایم
    مثل قدیم
    برای شناساییم
    باید هم نفس باشی.
    یا شاید برای اینکه
    مثل قدیم
    با دیدنت
    به نفس نمی افتم. 

  • با لنز ماکرو از نزدیک نزدیک عکس می گرفتم از چشمانت
    همه ذوق من دیدن خودم توی چشمهای تو بود.

  • با خودم جشن میگیرم
    آرزوی بودنت را.

  • هوای ابری و نمناکیه.
    هوا دو نفرست.

  • شما که طبق عادت دم به دم به قهر می روی
    و من طبق عادت زود زود دنبالت میایم
    احتمال ترک عادت داده اید روزی ؟

  • آفتاب سوخته شدیم در روزهای داغ انتظار
    اما یار آفتابی نشد.

  • در رخوت ترانه های تکراری
    آمدنت قافیه ای تازه
    برای حافظه آئینه بخار گرفته ای بود که
     تصویر یار را نمودار می ساخت. 

  • میدونی زندگی هم یک جور فیلمه
    اون صحنه خواستگاری را انقدر تکرار می کنیم تا بله را بگه!

  • وقتی در روزهای داغ تابستان روزه باشی
    تابلو مایع کف شو با عطر لیمو هم به آدم احساس تشنگی میده.

  • خانم فیلمبردار
    ما دیوونه یک فریم از نیم رخ شما شده ایم.

  • گفته بودی فقط یک شب تنهایم می گذاری.
    تو که هیچ وقت بد قول نبوده ای
    منتها منظورت شبهای شش ماهه قطبی بوده.

  • جلوي باد کولر
    يه تيکه يخ هم در دهانم
    يک ربع است که دارم گرما پس ميدهم و به تو فکر ميکنم.
    دوباره رفتم سراغ خاطراتمون.
    داغ داغم.

  •  

ليلي گفت:«چي با خودت آوردي؟»
مجنون گفت:«سوزن.»
«براي چي؟»
«واسه اينکه راه پر از خار مغيلان بود و ميرفت توي پام.»
ليلي گفت:«اوهوم.»
و آدامسش را پف کرد، به جايي دور چشم دوخت، و توي دلش گفت:«خاک بر سرت! من خيال ميکردم از بس عاشقي خار مار حاليت نيست! چقدر ازت بدم مياد!»
«چي گفتي؟»
«هيچي. گفتم باشه، مهم نيست.»
و به من فکر کرد. دوباره آدامسش را تندتند جويد و اينبار ترکاند.
ياد من افتاد که بهش نگفته بودم پابرهنه ميآيم. گفته بودم دوستت دارم.
 
عباس معروفي

  •  

دروغ بود ... دوست داشتن هایت ... دوست داشتنی هایت ... گفته هایت ... گفتنی هایت ... ردپای نمناک سیاهی سرمه روی گونه هایت ... روی شانه هایم ... صدای هق هق ...

دروغ بود ... نتوانستن هایت بی من ... دلتنگی هایت برای من ... منحنی سرخ لبهایت ... صدای قاه قاه ...

لرزش صدایت از شنیدن صدایم ... عزیزم هایت ... قهرهایت ... آشتی هایت ... دروغ بود ... مردنت بی من هم دروغ بود ...

  • من دیگر نیستم و تو مستانه هستی ... اما میان همه ی این دروغ ها یک راست بود ... رفتنت بی من ... راست بود ... راستِ راست .....
  • زیر چراغ راهنما
    یک دختر خوشگل و قد بلند با روسری قرمز
    چراغ خیلی وقته که سبز شده
    اما راننده ها همچنان به قرمز توجه می کنند.

  • اگر نمی‌توانم همیشه مال تو باشم
    اجازه بده گاهی، زمانی از آن تو باشم
    و اگر نمی‌توانم گاهی زمانی از آن تو باشم
    بگذار هروقت که تو می‌گویی، کنار تو باشم ...
    خواهش می‌کنم بگذار در زندگی تو، دست‌ کم چیزی باشم ...

  • مورچه ای سرگردان روی پیراهن مرد در اتوبوس.
    می رود بالا به سمت یقه.
    می رود پایین سمت آستین.
    می رود به راست سمت دکمه ها.
    ایستگاه تو کجاست مورچه سرگردان؟
    این مرد مسافر ایستگاه تو نیست.
    خودت را سر بده روی پیراهن مرد کناری.

  • دخترجوانی ازمکزیک برای یک مأموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل می شود.

    پس از دو ماه، نامه ای ازنامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون: «لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام ومی دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست.» باعشق:روبرت

     دخترجوان رنجیـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران و دوستان خود ميخواهد كه عكسي از همسرانشان ، نامزد هايشان و برادارن جوانشان به او بدهند ، سپس همه ي عكس ها را  به همرا عكس نامزدش روبرت در يك پاكت گذاشت و آنرا با نامه اي به اين مضمون براي او پست كرد : << روبرت عزیز متاسفانه در این مدت قیافه ی تو را از ياد برده امَ لطفا  عکس خود را پیدا کن و بقیه عکسها را برای من پس بفرست >> قربانت لورا

  • سالگرد عشقمون مبارک...


عکس عاشقانه

 

خواستم برايت هديه اي بفرستم                    گل گفت من را بفرست

گفتم او انقدر زيباست و خوشبو که نيازي به تو ندارد


خار هم گفت من رابفرست تا در چشم دشمنانش بنشينم

گفتم اوانقدر مهربان است که دشمني ندارد

 


ناگهان صدايي از درونم برخواست آري اين صداي قلبم بودکه مي گفت من را بفرست

اين را مي نويسم فقط به ياد عزيز ترينم

 

flowerflowerflower

 

وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد

وقتي ابد چشم تو را پيش از ازل مي آفريد

وقتي زمين ناز تو را در آسمان ها مي كشيد

وقتي عطش طعم تو را با اشك هايم مي چشيد

من عاشق چشمت شدم  نه عقل بود و نه دلي

چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي

يك آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يك لحظه بود

آن دم كه چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتي كه من عاشق شدم شيطان به نامم سجده كرد

آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده كرد

من بودم و چشمان تو نه آتشي و نه گلي

چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي

 

شادی...

قاصدک

 

 

قاصدک

 

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
 خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
 بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
 نه ز یاری نه ز یاری و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی باکس
 برو آنجا که تو را منتظرند

! قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
 دست بردار ازین در وطن خویش غریب
 قاصد تجربه های همه تلخ
 با دلم می گوید
 که دروغی تو ، دروغ
 که فریبی تو. ، فریب
 قاصدک هان ، ولی ... آخر ... ای وای
 راستی ایا رفتی با باد ؟
با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای
راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟

در اجاقی طمع

شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
 قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
 در دلم می گریند .

 

 

شعر

مرگ رنگ
رنگي كنار شب
بي حرف مرده است.
مرغي سياه آمد از راه‌هاي دور
مي‌خواند از بلندي بام شب شكست.
سرمست فتح آمده از راه
اين مرغ غم پرست.
در اين شكست رنگ
از هم گسسته رشته هر آهنگ
تنها صداي مرغك بي باك
گوش سكوت ساده مي‌آرايد
با گوشواره پژواك.
مرغ سياه آمد از راه‌هاي دور
بنشسته روي بام بلند شب شكست چون سنگ، بي تكان.
لغزانده چشم را
بر شكل‌هاي درهم پندارش.

 

خوابي شگفت مي‌دهد آزارش:
گل‌هاي رنگ سر زده از خاك شب.
در جاده‌هاي عطر
پاي نسيم مانده ز رفتار.
هر دم پي فريبي ، اين مرغ غم پرست
نقشي كشد به ياري منقار.
بندي گسسته است.
خوابي شكسته است.
رؤياي سرزمين
افسانه شكفتن گل‌هاي رنگ را
از ياد برده است.
بي حرف بايد از خم اين ره عبور كرد:
رنگي كنار اين شب بي مرز مرده است

 

 

 

 ديوار
زخم شب مي‌شد كبود.
در بياباني كه من بودم
نه پر مرغي هواي صاف را مي‌سود
نه صداي پاي من همچون دگر شب‌ها
ضربه‌اي بر ضربه مي‌افزود.
تا بسازم گرد خود ديواره‌اي سر سخت و پا برجاي،
با خود آوردم ز راهي دور
سنگ‌هاي سخت و سنگين را برهنه پاي.
ساختم ديوار سنگين بلندي تا بپوشاند.
از نگاهم هر چه مي‌آيد به چشمان پست
و بنندد راه را بر حمله غولان
كه خيالم رنگ هستي را به پيكرهايشان مي‌بست.
 روز و شب‌ها رفت.
من بجا ماندم از اين سو، شسته ديگر دست از كارم.
نه مرا حسرت به رگها مي‌دوانيد آرزويي خوش
نه خيال رفته‌ها مي‌داد آزارم.
ليك پندارم، پس ديوار
نقش ها تيره مي‌انگيخت
و به رنگ دود طرح‌ها از اهرمن مي‌ريخت.
تا شبي مانند شب‌هاي دگر خاموش
بي صدا از پا درآمد پيكر ديوار:
حسرتي با حيرتي آميخت